امشب به نخل آرزویم برگ پیداست *** در چهره ی زردم نشان مرگ پیداست
امشب مرا در بستر خود واگذارید *** بیمار بیت وحی را تنها گذارید
دوران هجرم رو به اتمام است امشب *** خورشید عمرم بر لب بام است امشب
بیرون برید از خانه زینب را که حاشا *** مادر دهد جان و کند دختر تماشا
گوئید مولا را که در مسجد نشیند *** تا مرگ یارش را به چشم خود نبیند
خجلت زده از اشک فرزندان خویشم *** اسماء تو تنها وقت مردن باش پیشم
پیش حسن از اشک ماتم رخ نشویی *** جان حسینم با علی حرفی نگوئی
چون روز آخر بود ، کار خانه کردم *** گیسوی فرزندان خود را شانه کردم
دیدی چه حالی در نمازم بود اسماء؟ *** این آخرین راز و نیازم بود اسماء
آخر نگاه خویش را سویم بیفکن *** می خوابم اینک پرده بر رویم بیفکن
بنشین کناری ناله از دل در خفا زن *** بانوی خود را لحظه ای دیگر صدا زن
دیدی اگر خامش به بستر خفته ام من *** راحت شدم ، پیش پیمبر رفته ام من
آیند چون اطفال معصومم به خانه *** پرسند از مادر خبر داری تو یا نه؟
دیدند اگر خاموش و بی تاب است مادر *** آهسته با آن ها بگو خواب است مادر
چون سوی حجره کودکانم رو نهادند *** یکباره روی جسم رنجورم فتادند
مگذار ساعت ها تنم در بر بگیرند *** مگذار آنان هم کنار من بمیرند
بفرست مسجد آن دو طفل نازنین را *** کآرند بالینم امیر المؤمنین را
شب ها برایم بزم اشک و غم بگیرند *** در خانه ی آتش زده ماتم بگیرند
از من بگو با زینب آزاده ی من *** برچیده مگذاری شود سجاده ی من
من رفتم اما یادگارم زینب اینجاست *** تکرار آهنگ دعایم هر شب اینجاست
شعر از : حاج غلامرضا سازگار
طبقه بندی: شهادت، حضرت زهرا سلام الله علیها