نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 شهریور 14 توسط
فاطمه ایمانی | نظر
نذر می کنم خدا .... آدمی دگر شوم .... قصد می کنم که من .... خالی از شرر شوم
هست نیتم هنوز .... بندگی کنم تو را .... شاید عاقبت دلم .... حور جنتی شود
قصه اش دراز بود .... آن هبوط سرد، لیک .... نور تو دلیل شد .... آدمی دگر شوم
سخت سینه ها خدا .... زنده های مرده اند .... نیست باورم که من .... مرده ای دگر شوم
خاک قسمتم شده .... هادی ام شو ای خدا .... طالب سمن شوم .... سوخت آنچه داشتم
هر چه را که کاشتم .... معصیت دلیل شد .... معرفت نداشتم .... هستیم تباه شد
مال شر ناس شد .... صبر کن خدا خدا .... باورت نداشتم .... قادر، اولش کجاست ؟
فرصتی هنوز هست؟ .... آدمی دگر شوم .... تنگ گشته وقت نیست .... فرصت درنگ نیست
ای خدا مدد رسان .... بنده ای دگر شوم .... گفته ای تو هل اتی .... خواب بوده ام همی
ای خدا مدد رسان .... آدمی دگر شوم .... واقعه چه سخت بود .... سهم من شکنج بود
نازک است چه پوستم .... آتشش شرنگ بود .... آن جزا هنوز هست .... آدمی که خوب بود
قامتی ز نور بست .... داد در رَهَت خدا .... آنچه داشت .... غفور هست
بنده ای که خوب بود .... جای او چو هور هست .... چشمهای پاک را .... رو به زور به زور بست
الغرض .... تمام شد .... عاقبت زمان، فغان .... قسمتت تو خود کنی .... نور یا شرر بدان
دوزخ آ ن گناه توست .... گوشها، زبان توست .... بخل ها، حسادتست .... هیزمش، تباه توست
نیّتت چو پاک شد .... قصد تو صیام شد .... بذل چون مرام شد .... زیر آن درخت سبز
می شوی به روی تخت .... جام های نقره گون .... مل، شراب شهد گون
حوریان طبق طبق .... ذکر رب به لب به لب .... بهرت آورند نور .... از غفور ، صبور، نور
نذر من هنوز هست .... معصیت ، هبوط هست
بد شدن ، سقوط هست .... آدمی چو حور هست
لیک من هنوز هم .... نیتم به خوب هست
امضاء : انسان
( اثر: منیره بیطرفان ـ قم )
طبقه بندی: نامه، شعر، انسان، خدا
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88 تیر 28 توسط
فاطمه ایمانی | نظر
امروز
چشمهای ما
تنها یک پنجره
و یک روشنایی
به نام نور محمدی را می شناسد .
امروز
تنها یک آسمان
و یک گل
به نام گل محمدی را می شناسد.
امروز
تنها به یک شمیم
و یک عطر
به نام عطر محمدی خو گرفته است.
از این روست
که مقاوم ایستاده ایم
و رو به یک پنجره و آسمان داریم
و در باغچه دستان همه مان
تنها یک گل روییده است.
دریا
ترانه ی تو را می خواند
زمین
آرزوی پاکی تو را دارد
و من
بر ماسه های ساحل دریا
می نویسم
جهان به مهربانی تو زنده است
یا محمد
طبقه بندی: مبعث، محمّد، شعر