امروز تو راه مدرسه معلم فلسفه دوره پیش دانشگاهی ام را بعد از سیزده سال دیدم. خیلی پیر و شکسته شده بود. سال آخر تدریسش را معلم فلسفه ی ما بود و بعدش بازنشسته شد. چند سال پیش از یکی از دوستان قدیمی ام شنیده بودم که ایشون فوت شده، ولی امروز وقتی دبیرم را دیدم واقعا خوشحال و حیرت زده شدم انگار دنیا رو بهم داده بودند. وسط خیابون شروع کردم به سلام علیک گرم با این استاد عزیز. ایشون ابتدا من را نشناخت ولی وقتی خودم رو معرفی کردم و از خاطرات اون زمان گفتم یادش اومد و خوشحال شد.
یادش بخیر همیشه وقتی می اومد کلاس ، قبل از هر کاری روی تخته می نوشت: « خدایا آسان کن و دشوار مساز. »
یادمه ایشون هر بار از بارم 5 نمره ازمون امتحان میگرفت. بار اول 5 نمره کامل را کسب کردم. دفعه بعد چهار و نیم و دفعه بعد چهار. دفعه چهارم فرصت نکرده بودم درس بخونم از 5 شدم 3/5. معلم فلسفه ام با خودکار قرمزش پایین برگه ام به ترتیب از بالا به پایین نمراتم رو نوشته بود. بعد یه فلش از بالا به پایین کشیده بود که نوک پیکان به سمت پایین بود و کنارش نوشته بود « فاطمه خانم سیر نزولی چرا؟!!! » با این کار ایشون واقعا شرمنده شدم و تصمیم گرفتم دیگه نذارم نمره ام کم بشه. خداییش سیر نزولی چرا؟!!!
من دیپلم تجربی داشتم و پیش دانشگاهی تغییر رشته دادم به رشته انسانی. خیلی نگران بودم که فهم درسی مثل فلسفه برام سخت باشه. ولی با وجود معلمی به خوبی ایشون این درس جزو شیرین ترین درس های دوران تحصیلم شد و نمره 20 را از این درس در کارنامه دوره پیش دانشگاهی کسب کردم و در کنکور هم 85 درصد فلسفه و منطق نمره اوردم. واقعا خدا کاری که فکر میکردم سخته را برام آسان کرد.
تو دوران تحصیلم یه تعداد از معلمانم رو خیلی دوست داشتم چون واقعا زحمت میکشیدند و حق مطلب را ادا میکردند. بخاطر همین هنوزه که هنوزه دعاشون میکنم و امیدوارم عاقبت به خیر بشند.
کاش بتونم جلوی سیر نزولی زندگی ام در بعضی گذرگاه ها را بگیرم و به سمت بالا حرکت کنم.
دعام کنید.
طبقه بندی: فلسفه، معلم، تلاش، اراده