سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیاده تا عرش
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 87 مرداد 23 توسط فاطمه ایمانی | نظر

ما یه لبخند حسینی نیاز داریم یا صاحب الزمان!

ما که هیچی ندیدیم، میریم و میاییم در و دیوار می بینیم؛

آقا تا کی؟ به کی این غم و غصه رو بگیم؟

یه جاهایی ما را راه بده . یه شیرینی هایی را به ما بچشون؛ اگه کل عالم ما را مسخره بکنند بازم ما در خونه ات بمونیم و بگیم ما چشیدیم ، شما نچشیدید.

هر چند یه چیزایی به ما چشیدی که هر جمعه شب آواره ی مجالس تو میشیم. هر چند ما را در به در خودت کردی.

اما آقا قرار شد یه حساب دیگه روی ما بکشی! قرار شد ماه رمضان که اومد خدا ما را باغ های جدیدی نشون بده؛ اون چیزایی رو که ندیدیم تا به حال.

تو برامون واسطه شو! چقدر ما تو را دوست داشته باشیم؟

انقدر دوست داشته باشیم که برات بمیریم خوبه؟

تو بگو ! ما برات می میریم. ما آماده ایم. ما برا مردن آماده ایم.

راستش را بخواهی آقا جون! نمی دونیم باید چی کار بکنیم! بلد نیستیم. غفلت های دور و برمون هم انقدر زیاده که تا بخواهیم چشممون را باز بکنیم باختیم.

یا صاحب الزمان! آقا جان!

بیا که وقت تو بسیار و وقت ما تنگ است.

معلوم نیست تا کی زنده ایم.

آقا جان! جون عمه جانت زینب بیا ! جون عمه جانت زینب نگامون کن!

پ.ن:

متنی که خواندید متعلّق به زنده یاد حاج آقا ابو القاسمی هست که معرف حضور همه ی شما هستند.

برای دانلود کلیپ صوتی این متن روی لینک زیر کلیک راست کنید و گزینه ی save target as را انتخاب کنید.

http://data.roozevasl.com/heyat/sound/clip2a.wma

 




مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.