یادمه چند سال پیش در یک مجلس عزاداری مداح وقتی داشت روضه ی حضرت علی اکبر علیه السلام را می خوند، وقتی رسید به اونجایی که اباعبد الله علیه السلام خودش را به پیکر بی جان فرزند برومندش رساند، صورت به صورت پسر گذاشت و دیگه صورتش را بلند نکرد، این حالت اونقدر طولانی شد که دشمن شروع به هلهله کشیدن کرد و فکر کرد امام حسین جان به جان آفرین تسلیم کرده. در این هنگام حضرت زینب سلام الله علیها خود را به برادرش رساند و تا خودش را به برادر برسونه شمشیر و نیزه بود که به طرفش فرود می آمد. خانم خودش را به برادرش رساند و با رسیدن خواهر، امام حسین علیه السلام صورتش را از صورت علی اکبر علیه السلام برداشت. من موندم که خانم زینب چطوری تونست از میون اون همه جلّاد بی دین عبور کنه؟
فردای اون روز در مجلس عزاداری همان مداح گفت: دیروز بعد از تموم شدن مجلس یکی بهم گفت فلانی مگه تو نمی دونی اون موقع که علی اکبر به زمین افتاد هنوز عباس زنده بود؟! تا عباس زنده بود کسی جرأت نداشت به زینبش آسیبی برسونه.
هر چی فکر کردم در وصف حضرت اباالفضل العباس علیه السلام چی بنویسم، دیدم قلم از آوردن حتی کلمه ای در وصف ایشان ناتوان است. پس به همین بیت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف در وصف عموی بزرگوارشان اکتفا می کنم:
پ.ن:
این دو بیتی را عالم و عارف بالله شیخ جعفر مجتهدی از زبان مبارک حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف نقل کرده اند.