روز عیدی همه شاد بودند. به هم عید مبارکی می گفتند. اما اون...
بد جوری دلش گرفته بود. غم بزرگی همه ی وجودش را فرا گرفته بود. از خودش بدش می اومد. ماه رمضان تموم شده بود و ...
روز آخر ماه رمضان یکی از دوستاش براش یه اس ام اس طنز گونه فرستاد که : با تمام شدن ماه رمضان درهای رحمت خدا بسته میشه، مواظب باش یه موقع لای در نمونی.
اولش که پیام کوتاه رو خوند کلی خندید به کار دوستش که چه با حاله این آجی ما. ولی بعد از چند دقیقه...
راستی کجای کاری دختر ماه رمضان تموم شدا. درسته که درهای رحمت خدا هنوزم بازه و هیچ وقت هم بسته نمی شه، ولی خدا تو این ماه یه فرجه ی اساسی بهت داد برا امتحانات بعدیش. دیگه نمی تونی بهونه بیاری که خدا جون وقت نداشتم درسامو از بر کنم. فرصتم کم بود.
خدا میگه من یه ماه بهت فرجه دادم. دستت را بازتر از هر وقت دیگه ای گذاشتم تا هر چی دلت می خواد از سفره ی کرمم برداری. اما تو چی کار کردی؟!
تو قنوت نماز عید فطر فقط اشک ریخت. چشماش شده بود مثل یه چشمه ی پر آب که آب روان بی وقفه ازش جاری می شد.
اللهم اهل الکبریاء و العظمة و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمة ...
خدایا! اگه فرصت هایی که تو این ماه پر برکت برام مهیا کردی را خیلی راحت از دست دادم! اگه غافل بودم. اگه بنده ی خوبی نبودم! ولی دلم به بزرگی و عظمت و کرم و بخشش تو امیدواره.
نمی دونم منو آمرزیدی یا نه! نمی دونم تو این ماه رمضان چه گزارشی تو پرونده ی من نوشته شده! نمی دونم تونستم کاری کنم که درهای رحمتت همچنان به روی من باز باشه یا نه! فقط با وجود همه ی خطاها و غفلت هایی که داشتم اینو خوب می دونم که اگه من رو از خودت رونده بودی الان اینجا تو این صف نماز عید نبودم. اگه درهای رحمتت به روی من بسته شده بود الان دست هایم رو به آسمون نبود و تو رو صدا نمی زد و بهت التماس نمی کرد.
خدایا ممنونتم. خیلی زیاد. به خاطر اینکه با وجود غافل بودنم، تو منو از درگاهت نروندی. همین که هنوز از آوردن نامت بر زبانم لذت می برم تو رو شکر می کنم و ازت سپاسگذارم.