حدود یک سال و نیم از افتتاح پیاده تا عرش می گذرد. در این مدت بیش از صد پست اینجا گذاشتم ولی آنها که ماندگار ماند و حذف نشد همین نود و نه پستی است که در قسمت آرشیو مطالب وبلاگ می بینید.
و امروز قرار است صدمین پست وبلاگم را بنویسم.
تصمیم را بر این گذاشتم که در صدمین پست وبلاگم اعتراف نامه ای بنویسم.
می خواهم اعتراف کنم ...
اعتراف می کنم که تنهایی های من مرا به این وادی مجازی کشاند و بیشتر اوقات برای پر کردن تنهایی هایم به اینجا می آیم.
اعتراف می کنم هنوز نتوانسته ام با خدای خودم دوست شوم و گرنه تنهایی برای انسان با خدا که معنایی ندارد.
اعتراف می کنم من فقط ادای آدم های مؤمن را در میاورم چون دوست دارم که مؤمن باشم ولی از ایمان واقعی هیچ نمی دانم.
اعتراف می کنم بعضی نوشته هایم برای خالی کردن عقده های دلم بود.
اعتراف می کنم موقع کلیک روی ارسال هر پست بسم الله گفتم تا خدا خود از کارم راضی باشد.
اعتراف می کنم دوستان خوبی اینجا پیدا کردم ولی آنها ماندگار نبودند و اکثرا پس از مدتی رفتند دنبال کارشان.
اعتراف می کنم به واسطه ی وبلاگم با سایت های خوبی آشنا شدم و بسیار از محتویاتشان استفاده کردم.
اعتراف می کنم چیزهای زیادی از دنیای وبلاگستان یاد گرفتم.
اعتراف می کنم هر چه اینجا نوشتم حرف های دلم بود و با تمام وجودم آنها را نوشتم.
اعتراف می کنم بیشتر پست های وبلاگم را بدون پیش بینی قبلی نوشتم و همین که احساس کردم باید بنویسم نوشتم.
اعتراف می کنم یک سری از نوشته هایم از سر اجبار بود و اینکه می خواستم وبلاگم به روز باشد.
اعتراف می کنم هیچ وقت نخواسته و نمی خواهم دوستی را از خود برنجانم.
اعتراف می کنم آدمی احساساتی و زود رنج هستم.
اعتراف می کنم کامنت های تشکر دوستان به من قوت قلب می دهد. شاید این نشان دهنده ی عدم خلوص نیّت من باشد ولی چه کنم ...
اعتراف می کنم گاهی اوقات از انتقادهای خوانندگان وبلاگم ناراحت شدم ولی بعد که فهمیدم انتقاد دلسوزانه بوده از صمیم قلب متشکر شدم.
اعتراف می کنم بعضی ها اینجا با تهمت هایشان و نسبت های ناروایی که به من دادند دلم را شکستند ...
اعتراف می کنم خیلی دوست داشتم راجع به مسائل روز بنویسم ولی اطلاعات کم و ناچیزم اجازه ی چنین کاری را به من نداد.
اعتراف می کنم نتوانستم برای امام زمانم قلم بزنم.
اعتراف می کنم از خیلی از فضاهای حقیقی فرار کردم و به اینجا پناه آوردم.
اعتراف می کنم به این فضا معتاد شده ام و دوری از آن برایم سخت شده.
اعتراف می کنم نتوانستم محبت خیلی از دوستان را که در حق من لطف دارند ، جبران کنم.
اعتراف می کنم اینجا خانه ی دوم من شده ولی مایلم قدری از آن دور شوم و به دنیای حقیقی خود برگردم.
بگذریم حرف زیاد است و این اعتراف نامه بسیار طویل ...
......
در نهایت اعتراف می کنم که هنوز نتوانسته ام سواره تا عرش بروم و ...........
هنوز پیاده هستم.