سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیاده تا عرش
نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 86 اردیبهشت 26 توسط فاطمه ایمانی | نظر

 

سلام

امشب دلم خیلی گرفته. غم عجیبی همه وجودم را فرا گرفته.

این هفته، شب جمعه ام یک شب جلو تر از راه رسیده. دلم خیلی گرفته. کاش آقامون زودتر ظهور کنه. کاش زودتر بیاید. وقتی یاد آقایم می افتم، خیلی شرمنده می شوم. یعنی من فقط جمعه ها باید یادش بیافتم. من چه منتظری هستم که دل مولایم را به درد می آورم و قلبش را می آزارم. اونقدر روسیاهم که رو ندارم به خودش بگویم که منتظرشم.

 کاش قبل از اینکه عمرم در این دنیا به اتمام برسه، یه نظر مولایم را ببینم. می دونم که یک ناز نگاه او همه مشکلاتم را حل می کند. تا کی غیبت؟ تو رو خدا دیگه بسه!

مولا جان! یا صاحب الزّمان!

 تا کی؟!

چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم، ای طُرفه نگارم

از دوری صیّاد دگر تاب ندارم، رفته است قرارم

چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوا نم

تا دام در آغوش نگیرم نگرانم

*******

در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم

از دیده ره کوی تو با اشک بشویم

با حال نزارم    با حال نزارم

*******

برخیز که داد از من بیچاره ستانی

بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی

تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی

خوش جلوه نمایی

ای بُرده امان از دل عشّاق کجایی

تا سجده گزارم   تا سجده گزارم

*******

گر بوی تو را باد به منزل برساند

جانم برهاند

ور نه ز وجودم اثری بیش نماند

جز گرد و غبارم    جز گرد و غبارم

*******

 

 




مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.