سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیاده تا عرش
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 86 اسفند 5 توسط فاطمه ایمانی | نظر

امروز قواعد را پای تخته نوشتم و بعد از توضیحش به بچه ها فرصت دادم تا آنچه پای تخته نوشته بودم را به دفترشون منتقل کنند. در این فاصله پنجره کلاس را باز کردم تا یه کمی از هوای بهاری که زودتر از موعدش به شهرمون قدم گذاشته وارد کلاس بشه. بچه های اول دبیرستان ورزش داشتند و در حیاط مشغول بازی بودند. با دیدن شور و نشاط اونها یاد دوران مدرسه خودم افتادم.

یادش به خیر...

چه روزگار با صفایی بود. چقدر سرزنده و سرحال بودم. چقدر انرژی داشتم. چقدر فعال بودم. چه دوستان خوبی داشتم. هیییییییییی....

چقدر شاد بودم. چقدر به خدا نزدیک بودم.

همچین رفته بودم تو حال و هوای کودکی که متوجه نشدم چشمانم کی پر از اشک شده بود!

یه وقت به خودم اومدم دیدم بچه ها با تعجب دارند به من نگاه می کنند. با بغض به بچه ها گفتم: بچه ها قدر این لحظه های شیرین زندگیتون را بدونید و بهترین استفاده را از آن ببرید.

هر دورانی از زندگی برای خودش تلخی ها و شیرینی هایی داره ولی هیچ کدومش نمی تونه جای خاطرات پاک و ساده کودکی را بگیره.

دقّات قلب المرء قائله له                إنّ الحیاة دقائق و ثوان

ضربان قلب انسان به او یادآوری می کند که قدر دقیقه ها و ثانیه های زندگیت را بدان.

*** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** ***

مطالب منتخب :

درسنامه اربعین /// آقا نیا ... /// مغایرت های زمان ما /// خون همسر به جوش آمد /// پنج اصل در انتخاب همسر /// شش سال گذشت    ///   از دایانا تا معصومه  ///




مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.