سلام دوست عزيز
وب پرمحتوا و خوندني دارين . خسته نباشين
خوشحال مي شم به وب فلسطيني منم يه سري بزنيد . و نظرتون رو بگيد
و اگه دوست داشته باشيد لينک بشيد [گل][گل][گل]
سلام
تبريك ميگم پس طلبه بودنتونو. قبول باشه. براي اون عزيز هم : خوش بسعادتش. همين فقط
سلام عزيزم
عالي بود ابجي فاطمه جون ...
دلم برات خيلي تنگ شده بود ...
دعام كن ...
مو به تنم سيخ شد.... سجده
اونم تو مقام ابراهيم
و سجده آخر..
چه سعادتي
واي چقد خوشحالم بروز كرديد.
چه جالب. شما پس حوزوي هستين آجي؟يا كنار كار روزمره حوزه ميخونين؟
سلام.
هميشه دعاي خير پدر ها و پدر بزرگ هايي كه نيستند ، وجود دائمي شو نو برام حتمي مي كنند. حتما دوستتون هم از دعاي خير پدر محروم نيست.
امام زمان (ع) 3 چيز را بسيار موكد دونستن : جامعه كبيره . زيارت عاشورا و نافله.
اميدوارم بتونيم اهل عمل باشيم.
سلام خواهر خوبم
خوبيد ؟ راستش ديروز بعد از مدتي كه سرم خلوت شد متنت را خوندم ولي نتونستم نظر بدم ...اينكه ايشون اون پدر بزرگوار رفتن خونه خدا و سجده كردند و ديگه ........
خواهر گلم از خودم خجالت كشيدم و نتنونستم چيزي بگم همين ... خوش به سعادتشون كه حتي از نافله نماز در مواقع اضطراري غافل نشدند و خوش به سعادتشون كه در حرم امن الهي در آغوش معبود سكني گزيدند .... غبطه خورم به حالشون ...متن تاثير گذاري بود ممنون كه نوشتي اينقدر سليس و روان ...
در ضمن ممنون از راهنمايي ات چشم عمل ميكن
با عرض سلام مجدد.
من هم رفيقي داشتم كه روزي ديدم كه وقتي در عروسي يكي از دوستانش شركت كرده بود. در آن شلوغي و روزي كه هر كس سراغ كاري ميرفت تا عروسي هر چه باشكوه تر برگزار شود، نماز ظهر و عصرش را با نافلههايش خواند. پيش خودم گفتم عجب حوصلهاي دارد اگر من بودم آن هشت ركعت را نيز فاكتور گرفته و با حداقل واجباتش بجا ميآوردم. ولي پس از كمي فكر كردن به او حسوديام شد.
خواهرم سلام.
ميتويم بپرسم که چرا لمعه مي خوانيد؟
فقزط ميتونم بگم:عجبا!
اما در مورد وبلاگ گذرگاهتون بايد بگم قطعاً موفق ترين نوشته در اينترنت همين قسم نوشته هاي كتاه هستند وبه اصطلاح ساندويچي!
البته اگر طرف تهراني باشه بايد بگيم ساندويجي!
متنو كامل خوندم نه به خاطر اينكه تو هم متن منو بخوني! چون چند دفعه پيش هم اومده بودم وبت و نتونستم يعني صفحه باز نشد كه ببينم نوشته تو. به هر حال خدا سايه ي هيچ پدري رو كم نكنه.
يا علي