• وبلاگ : پياده تا عرش
  • يادداشت : پدري كه هرگز برنگشت
  • نظرات : 5 خصوصي ، 26 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    با عرض سلام مجدد.

    من هم رفيقي داشتم كه روزي ديدم كه وقتي در عروسي يكي از دوستانش شركت كرده بود. در آن شلوغي و روزي كه هر كس سراغ كاري مي‏رفت تا عروسي هر چه باشكوه تر برگزار شود‍، نماز ظهر و عصرش را با نافله‏هايش خواند. پيش خودم گفتم عجب حوصله‏اي دارد اگر من بودم آن هشت ركعت را نيز فاكتور گرفته و با حداقل واجباتش بجا مي‏آوردم. ولي پس از كمي فكر كردن به او حسودي‏ام شد.

    پاسخ

    و عليکم السلام. خوش به حال دوستتون. خيلي خوبه که آدم مقيّد به انجام اين امور باشه. چون کاستي هاي سهوي ما را در واجبات جبران ميکنه. گاهي اوقات ما به بهانه اينکه امري مستحب است از خيرش ميگذريم و انجامش نمي دهيم ولي بعدا که به منابع معتبر رجوع مي کنيم مي بينيم که تأکيد فراواني براي انجام آن امر شده. به هر حال ممنونم از نظر مفيدتون.