سلام
من هم تكرار ميكنم؛ خيلي وحشتناك بود.
يه بار توي آشپزخونه خوابگاه مشغول آماده كردن نيمرو بودم. يه نفر ديگه هم كنارم داشت زير كتري رو روشن مي كرد. همين جوري كه سرم به كار خودم بود، متوجه شدم كه داره زير چشمي به نيمرو نگاه ميكنه. با خودم گفتم عجب آدم فضوليه. خب زير كتري رو روشن كن و برو ديگه.
كارش تموم شد و داشت ميرفت. گفت آقاي اجرايي! براي اينكه دسته ماهيتابه تون خراب نشه، آتيش زير كتري رو زياد نكردم؛ اگه ممكنه كارتون كه تموم شد آتيش زير كتري رو زياد كنيد.
با اين كه اون نميدونست من چه فكري دربارهش كردهم، اما خجالت آب شدم.
همين
و يه غلط املايي: وقاهت => وقاحت
التماس دعا