• وبلاگ : پياده تا عرش
  • يادداشت : خاطرات دانشجويي ( 1 )
  • نظرات : 5 خصوصي ، 34 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    بعدش که اومدم بيرون يه آقايي دم ِ در ايستاده بود !!

    گفت : خانم شما سال اول هستين ؟!! من گفتم نه !!

    ( گويا پدر يکي از سال اولي ها بود اومده بود دنبالش از اونجايي که ورود

    آقايون به حوزه ي خواهران ممنوعه ايشون پشت در منتظر بود)mrgreen

    بعد گفت ميشه فلاني رو صدا بزنيد ؟!!!

    گفتم بله !! تا رفتم داخل حوزه بشم ياد پنجره ي دفتر خانم مدير و دردسر هايي که کشيدم

    افتادم eekrazz برگشتم و با مِن مِن گفتم " ن...ن...نه من ددددددداخل نمي رم "eekmrgreenmrgreenmrgreenmrgreen