وبلاگ :
پياده تا عرش
يادداشت :
خاطرات دانشجويي ( 1 )
نظرات :
5
خصوصي ،
34
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ياس خاكي
امروز سر کلاس ( من رديف آخر ميشينم) يکي از دوستام کنار دستم جيغ زد و خلاصه
همه ي بچه ها ترسيدن و دويدن سمت در کلاس ( با اينکه نميدونستن موضوع چيه)
من ديدم سوسکه
!! اونم سر درس اخلاق !!!!!!
سريع گفتم بابا سوسکه ترس نداره مثلا کلاس ِ اخلاقه ها !!
خلاصه سوسکه رو با دمپايي مبارک کشتيم و همه نشستن به درس گوش دادن .
و اين من بودم که هر پنج دقيقه يه بار بلند بلند ميخنديدم و بچهه ا هم پشت سرم ميخنديدن .