بسم رب المهدي
اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم
اللهم عجل لوليك الفرج
خواهرم سلام
چقدر حرفات توي اين پست برام جالب بود راستش رو بخواهيد با خوندن نوشته هات دقيقا ياد جمكران رفتن خودم در شب نيمه شعبان افتادم.
خيلي حالاتي كه گفتيد شبيه حالات معنوي من است.
من هم از دو سه ماه قبل از اين كه برم جمكران در شب نيمه شعبان دلم پر مي كشيد ، ذوق و شوق داشتم ، شبها با فكر اين كه مي رم جمكران و همينكه چشمم به گنبد سبز مسجد اقا بيفته خودم رو مي اندازم زمين و سرم و رو خاك مي ذارم و زار زار براي تنهايي اقا گريه مي كنم.
مي دونيد چرا از اين حالت لذت مي بردم چون دوبار كه در دفعات قبل رفته بودم اين حالت به من دست داده بود اما اون شب از حرم تا جمكران هم پياده رفتم با كلي ذوق و شوق بعد از دو ساعت كه به جمكران رسيدم با ديدن گنبد سبز مسجد اقا و تو اون حال وهوا انگار اشكام خشك شده بودن.
هر كار كردم هر چقدر به چشمام التماس كردم هر چقدر از اقا خواستم اما يك قطره اشك هم از چشمام جاري نشد.
رفتم و يه گوشه از صحن تا اذان صبح نشستم هندزفري موبايلم رو تو گوشم گذاشتم دعاي كميل گوش دادم تموم شد زيارت ال ياسين گوش دادم تموم شد دعاي ندبه گوش دادم تموم شد زيارت عاشورا گوش دادم تموم شد اما نه دريغ از يك قطره اشك.
خيلي دلم گرفت.اما فرداي ان شب كه بر گشتم تا دو سه هفته يه جورايي بودم تا حتي بقيه هم به رفتارم مشكوك شده بودن همه اش به من مي گفتن چي شده چرا كم حرف شدي؟چرا تو خودتي نكنه تو جمكران اقا رو ديدي و ...؟
اما من با يك نيش خند جواب اون ها رو دادم و گفتم اگر من اقا رو ديده بودم...
مي دونم مي دونم چي مي گي چه احساس داشتي؟
من هم يكبار تا حالا زيارت اما حسين رفتم يك بار سرم رو روي ضريحش گذاشتم حسابي گريه كرده ام و حال كردم اما توي خواب.اره من يك شب خواب زيارت اقامون رو ديدم.چه لذتي داشت.
ان شاءالله يك بار ديگه زيارت حرم اقا نصيب شما بشه و من هم يكبار حداقل
خواب زيارت رو ببينم.