سلام
مرا برديد به آن روز ها
همان روزهايي كه اولين كتاب هايي كه خواندم قصه هاي خوب براي بچه هاي خوب بود
نام نويسنده را كه پشت جلد ميخواندم هميشه برام يک اسطوره بود
(مهدي اذر يزدي)
نميشناختمش ولي خيلي دوست داشتم ببينمش و بشناسمش
دوران ابتداييمو ميگم
چند روز پيش پس از سي و چند سال ديدمش
در حال رانندگي بودم که پير مرد را ديدم بر خلاف جهت حرکت اتومبيل ها وسط بلوار حرکت ميکرد
از چند سانتي متريش رد شدم
كسي كه اون روزا ارزوي ديدنشو داشتم
جالبه نه؟
پير مردي تنها و تكيده
راستش دلم گرفت که محبوب بچه ها چرا اينقدر تنها و ...
همان پيراهن هميشگي تنش بود
خدا خيرش بده